در سنت غربی، موضوع تبدیل شدن به انسان بهتر اغلب در قالب «فضیلت» درک شده است. قبل از اینکه بخواهیم معقولانه بپرسیم آیا و چگونه میتوان فضیلت را آموزش داد، باید بحث کنیم که فضیلت دقیقا چیست و چرا باید به آن اهمیت دهیم. این روزها این کلمه مفهومی نسبتاً قدیمی پیدا کرده است، زیرا با شنیدن چنین واژهای افکار ما احتمالاً به سمت تصورات مسیحی از فضایل مانند پاکی و عفت میرود. بر این اساس، این اصطلاح از زبان افتاده است. تحقیقات نشان میدهد از سال 1800 به بعد و طی نیم قرن گذشته، بهرهگیری از این واژه بهشکلی ملموس کاهش داشته است.
این قضیه البته مایه تاسف است و این روندی بوده که ما باید آن را معکوس کنیم، نه به این دلیل که فضیلت تصوری قدیمی است باید به آن بچسبیم، بلکه به این دلیل که یک مفهوم حتی قدیمیتر هنوز راهنماییهای معتبر زیادی در مورد چگونگی زندگی امروز به ما ارائه میدهد. یونانی-رومیهای باستان بر چهار فضیلت بهاصطلاح اصلی که بهعنوان ویژگیهای شخصیتی یا تمایلات رفتاری درک میشوند، تمرکز داشتند که باید پرورش داده شوند و بهعنوان قطبنمای اخلاقی برای هدایت زندگیمان استفاده شوند.
افلاطون اولین منبع برای بیان فضایل است و سیسرو سیاستمدار و فیلسوف رومی آنها را محوری برای هدایت زندگی ما می دانست. آن ها هستند. این فضایل عبارتند از:
- احتیاط (گاهی اوقات خرد عملی نامیده میشود)، توانایی هدایت موقعیتهای پیچیده به بهترین شکل ممکن.
- عدالت به معنای رفتار منصفانه با دیگران و احترام به آنها به عنوان انسان.
- استقامت (یا شجاعت)، شامل استقامت و توانایی مقابله با ترسهایمان.
- اعتدال، توانایی تمرین خویشتنداری و عمل به اندازه درست.
یک مطالعه مدرن که توسط روانشناس کاترین دالسگارد و همکارانش انجام شد نشان داد که همین فضایل اصلی در بین فرهنگهای بشری تقریباً جهانی هستند، اگرچه گاهی اوقات با ویژگیهای شخصیتی ارزشمند دیگری مانند احساس ارتباط انسانی و احساس تعالی همراه هستند. در حال حاضر، به راحتی میتوان فهمید که چرا چهار فضیلت افلاطونی در سنتها بسیار مورد توجه قرار میگیرند: فردی که با احتیاط، عادلانه، شجاعانه و با اعتدال عمل میکند، از آن دسته افرادی است که ما اغلب به عنوان یک الگو برای خود و فرزندان خود میبینیم.
در حالی که کلمه «فضیلت» از virtus در لاتین به معنای قدرت اخلاقی میآید، اصطلاح یونانی اصلی arete بود که به معنای «آنچه خوب است» یا به طور خلاصهتر، برتری مورد استفاده قرار میگرفت. در اینجا منظور نه فقط تعالی اخلاقی، بلکه هر نوع از برتری است. به عنوان مثال، یک ورزشکار عالی کسی است که در مسابقات المپیک برنده شود. arete فقط در مورد انسان صدق نمیکند. یک شیر عالی، حیوانی است که در صید طعمهها مهارت دارد تا او و فرزندانش بتوانند زنده بمانند.
این مفهوم حتی در مورد اشیا نیز صدق میکند: به عنوان مثال، یک چاقوی عالی با تیغهای تیز مشخص میشود که تمیز برش میدهد. به طور کلی، arete به عملکرد مناسب یک چیز و چگونگی انجام آن عملکرد بستگی دارد. وظیفه چاقو بریدن است. وظیفه یک شیر، تولید و تغذیه فرزندانش است. وظیفه یک ورزشکار برنده شدن در مسابقات است. اما arete یک انسان چیست؟ در اینجا نظرات در میان یونانی-رومی ها متفاوت بود، همانطور که امروزه در بین فیلسوفان و دانشمندان متفاوت است. اما نه آنقدر که ممکن است تصور شود.
به عنوان مثال، اپیکوریان گمان میکردند که انسان به طور طبیعی به دنبال لذت است و به ویژه از درد دوری میکند. بنابراین یک زندگی عالی انسانی زندگیای است که وقف به حداقل رساندن درد و به حداکثر رساندن لذت باشد. برای رواقیون، چیزی که گونه ما را متمایز میکند، توانایی استدلال و درجه بالای اجتماعی بودن ماست که از آن نتیجه میشود که ما باید وجود خود را صرف استفاده از ذهن خود برای بهبود زندگی اجتماعی کنیم. اگرچه این برداشتها متفاوت به نظر میرسند، هم اپیکوریان و هم رواقیون موافق بودند که ما باید با فضیلت عمل کنیم، زیرا انجام این کار به ما کمک میکند «مطابق با طبیعت» زندگی کنیم، یعنی طبیعت ما بهعنوان یک گونه بیولوژیکی خاص.
دانشمندان مدرن مانند «فرانس دووال» نیز به این نتیجه رسیدهاند که ماهیت انسان با استفاده ما از عقل برای حل مشکلات و همچنین درجه اجتماعی بالای غیرعادی خاص برای گونه ما مشخص میشود. دی وال تبیین میکند که آنچه ما اخلاق مینامیم در انسان خردمند از بخشهای سازنده موجود در دیگر نخستیهای اجتماعی تکامل یافته است. بنابراین، اخلاق کارکرد بیولوژیکی روشن و مهمی دارد: تنظیم زندگی جمعی به طوری که افراد در یک گروه بتوانند بقا و شکوفا شوند.
در چنین جامعهای افراد میتوانند با فضیلت عمل کنند، زیرا اگر این کار را انجام ندهند، سایر اعضای گروه متوجه شده و شخص با امکان تنبیه یا طرد مواجه میشود. اما بشر حداقل از زمان شروع انقلاب کشاورزی، یعنی حدود ده هزار سال پیش، در گروههای کوچک و قابل مدیریت زندگی نکرده است. آن رویداد منجر به تکامل سکونتگاههای پایدار و بزرگتر شد که در نهایت منشأ اولین شهرها شد. این رویدادها همان چیزی بود که در نهایت، در یونان و روم باستان، درست مانند هر جای دیگری در جهان، نیاز به توسعه نظامهای صریح اخلاق و نظامهای قوانین مرتبط را برانگیخت. همزمان، مردم همچنین شروع به بررسی این موضوع کردند که آیا و چگونه میتوانند به نسل بعدی بیاموزند که با فضیلت زندگی کنند و به ویژه چگونه میتوانند رهبران خوب را برای مدیریت جوامع پیچیده و طبقهبندیشده به بهترین نحو انتخاب کنند - رهبرانی که به نفع همه با فضیلت عمل کنند.
در دیالوگ افلاطونی معروف به «منو»، از سقراط چنین پرسشی مطرح میشود: «میتوانی به من بگویی، سقراط، که آیا تعالی انسان چیزی قابل آموزش است؟ یا اگر قابل آموزش نیست، آیا چیزی است که با آموزش به دست میآید؟ یا اگر با تعلیم و تربیت به دست نمیآید، در بدو تولد به من تعلق میگیرد یا از راه دیگری؟»
سقراط به ندرت مستقیماً به سؤالی پاسخ می داد. در عوض، او با پرسیدن سؤالاتی پاسخ میدهد که هدفش هدایت مخاطبانش از طریق فرآیند استدلال است که ممکن است آنها را به پاسخ یا حداقل درک بهتر موضوع برساند. سقراط با این سؤال که فضیلت چیست شروع میکند، به این دلیل که اگر پاسخ آن سؤال را ندانیم، امیدی به پاسخ به سؤال بعدی نداریم که آیا میتوان آن را آموزش داد. اوضاع خیلی خوب پیش نمیرود و سقراط به منو میگوید که نمیداند فضیلت چیست، و علاوه بر این، او ادعا میکند که بعید میداند کسی پاسخی برای این پرسش داشته باشد. مینو پاسخ میدهد که به گفته یکی از رقبای معروف سقراط، گورگیاس، افراد مختلف بسته به نقش خود در جامعه، فضایل متفاوتی از خود نشان میدهند: مردان در اوج خود شجاع هستند، زنان پاکدامن هستند، افراد مسنتر عاقل هستند و غیره. اما سقراط هیچ کدام از اینها را نمیپذیرد: فضیلت به سن یا جنسیت بستگی ندارد بلکه مفهومی جهانی برای بشر است.
این مقاله ترجمه خلاصهای است از منبع زیر:
https://bigthink.com/thinking/the-ancient-concept-of-virtue-is-all-but-dead-its-time-to-revive-it/
نظر شما